جدول جو
جدول جو

معنی گمراه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گمراه کردن
کنایه از کسی را از راه راست منحرف ساختن
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
فرهنگ فارسی عمید
گمراه کردن
(سِ گِ رِ تَ)
فتنه. (منتهی الارب). اضلال. (زوزنی). (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). غوایه. غی ّ. تغویه. اغواء. (منتهی الارب). سرگردان کردن. بی راه کردن. آواره کردن. به بیراهه انداختن. ضد رهنمونی کردن:
درست از همه کارش آگاه کرد
که مر شاه را دیو گمراه کرد.
فردوسی.
و قباد را بفریفت و گمراه کرد. (فارسنامه ابن البلخی ص 84). و رجوع به گمراه شود
لغت نامه دهخدا
گمراه کردن
کسی را از راه خویش منحرف ساختن اضلال، از طریقه صواب منحرف گردانیدن اغواء، از دین حق منحرف ساختن اضلال
فرهنگ لغت هوشیار
گمراه کردن
تضليلٌ
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
گمراه کردن
Mislead
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گمراه کردن
induire en erreur
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گمراه کردن
menyesatkan
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گمراه کردن
ingannare
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گمراه کردن
enganar
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گمراه کردن
in die Irre führen
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گمراه کردن
wprowadzać w błąd
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گمراه کردن
вводить в заблуждение
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به روسی
گمراه کردن
вводити в оману
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گمراه کردن
engañar
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گمراه کردن
misleiden
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
گمراه کردن
잘못 이끌다
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
گمراه کردن
گمراہ کرنا
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به اردو
گمراه کردن
বিভ্রান্ত করা
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گمراه کردن
หลอกลวง
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گمراه کردن
kudanganya
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گمراه کردن
yanıltmak
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گمراه کردن
भटकाना
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به هندی
گمراه کردن
误导
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به چینی
گمراه کردن
להטעות
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به عبری
گمراه کردن
誤解させる
تصویری از گمراه کردن
تصویر گمراه کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گذران کردن
تصویر گذران کردن
گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذاره کردن
تصویر گذاره کردن
عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن، برای مثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گمانه کردن
تصویر گمانه کردن
کنایه از گمان کردن، پنداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ دَ / دِ کَ دَ)
گمراه کردن. بیراه کردن. سرگشته کردن:
نگه دار از آموزگار بدش
که بدبخت گمره کند چون خودش.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ دَ)
مقابل همراه شدن. قرین ساختن. دو چیز را به هم پیوستن:
مادر فرقان چه دانی تو که هفت آیت چراست
یا شهادت را چرا همراه کردستند لا؟
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصور کردن: گمان کسی را وفا ناید از وی حکیمان بسی کرده اند این گمانه. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
عبور کردن گذشتن: ترکمانان بر اثر آنجا آمده بودند و بحیلتها آب بر کرد را گذاره کردم امیر را یافتم سوی مرو رفته. یا گذاره کردن تیر. گذشتن تیر از موضعی: یک چوبه تیر در کمان نهاد و بینداخت آن چهار پسر را بسفت و گذاره کرد، عبور دادن گذراندن: زرود هایی لشکر همی گذاره کنی که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذران کردن
تصویر گذران کردن
زندگی کردن، معیشت داشتن امرار معاش: با مواجب کمی گذران میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همراه کردن
تصویر همراه کردن
سفر کردن، شخصی یا چیزی را باتفاق کسی فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراغه کردن
تصویر مراغه کردن
غلت زدن، غلت زدن خر، غلتیدن در خاک
فرهنگ لغت هوشیار