- گمراه کردن
- کنایه از کسی را از راه راست منحرف ساختن
معنی گمراه کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- گمراه کردن
- کسی را از راه خویش منحرف ساختن اضلال، از طریقه صواب منحرف گردانیدن اغواء، از دین حق منحرف ساختن اضلال
- گمراه کردن
- Mislead
- گمراه کردن
- enganar
- گمراه کردن
- in die Irre führen
- گمراه کردن
- wprowadzać w błąd
- گمراه کردن
- вводить в заблуждение
- گمراه کردن
- вводити в оману
- گمراه کردن
- engañar
- گمراه کردن
- induire en erreur
- گمراه کردن
- ingannare
- گمراه کردن
- misleiden
- گمراه کردن
- भटकाना
- گمراه کردن
- menyesatkan
- گمراه کردن
- להטעות
- گمراه کردن
- yanıltmak
- گمراه کردن
- kudanganya
- گمراه کردن
- หลอกลวง
- گمراه کردن
- বিভ্রান্ত করা
- گمراه کردن
- گمراہ کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سفر کردن، شخصی یا چیزی را باتفاق کسی فرستادن
کنایه از گمان کردن، پنداشتن
عبور کردن، گذشتن، عبور دادن، گذراندن، برای مثال ز رودهایی لشکر همی گذاره کنی / که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب (مسعودسعد - ۵۷)
گذراندن روزگار، زندگانی کردن، امرار معاش کردن
زندگی کردن، معیشت داشتن امرار معاش: با مواجب کمی گذران میکند
عبور کردن گذشتن: ترکمانان بر اثر آنجا آمده بودند و بحیلتها آب بر کرد را گذاره کردم امیر را یافتم سوی مرو رفته. یا گذاره کردن تیر. گذشتن تیر از موضعی: یک چوبه تیر در کمان نهاد و بینداخت آن چهار پسر را بسفت و گذاره کرد، عبور دادن گذراندن: زرود هایی لشکر همی گذاره کنی که دیو هرگز در وی نیافتی پایاب. (مسعود سعد)
تصور کردن: گمان کسی را وفا ناید از وی حکیمان بسی کرده اند این گمانه. (ناصر خسرو)
غلت زدن، غلت زدن خر، غلتیدن در خاک
هم سفرشدن باکسی، موافقت کردن با کسی، هم صحبت شدن، یاری کردن